یکى
از اهالى شام که به امام محمّد باقر علیه السلام بسیار علاقه مند بود و هر چند وقت
یک بار به ملاقات و زیارت آن حضرت مى آمد، در یکى از زیارت هایش پس از گذشت چند
روزى در شهر مدینه منوّره مریض شد و در بستر بیمارى و در شُرف مرگ قرار گرفت ، به
یکى از دوستان خود گفت :
همین
که من از دنیا رفتم ، به حضرت ابو جعفر محمّد بن علىّ، باقرالعلوم صلوات اللّه
علیه بگو تا بر جنازه ام نماز بخواند و در مراسم تدفین من نیز شرکت نماید.
وقتى
که آن مرد شامى وفات یافت و دوستش نزد امام محمّد باقر علیه السلام آمد و به حضرت
گفت که فلانى مرده و توصیه کرده است تا شما بر جنازه اش نماز بخوانى و در مراسم
دفن او شرکت فرمائى
.
حضرت
فرمود: شام سردسیر است و حجاز گرم سیر، در دفن او عجله و شتاب نکنید تا من بیایم .
و
سپس به سمت منزل مرد شامى حرکت کرد و چون وارد منزل او گردید در کنار بسترش نشست ؛
و بعد از گذشت لحظه اى ، دعایى را زمزمه نمود؛ و سپس او را با نام صدا کرد.
در
این هنگام ، مرد شامى در حالى که پارچه اى سفید، رویش انداخته بودند، حرکتى کرد و
پاسخ حضرت را داد.
بعد
از آن ، حضرت او را نشانید و دستور داد تا شربتى مخصوص ، برایش تهیّه کردند و به
او خورانید.
و
چون به طور کامل بهبود یافت ، خطاب به حضرت کرد و اظهار داشت :أشهد أنّک حجّة اللّه على خلقه ... یعنى
؛ شهادت مى دهم که تو حجّت خداوند بر خلق جهانى و مردم آن چه بخواهند باید در همه
امور، به شماها رجوع نمایند و هر که به غیر شما مراجعه کند، همانا او گمراه گشته
است .
پس
از آن ، امام باقر علیه السلام فرمود: اکنون پیش آمد و جریان بازگشت خود را براى
این افراد بازگو کن ؟
گفت
: هنگامى که روح از بدن من پرواز کرد، مابین زمین و آسمان نداdى
رسید، که روح او را به کالبدش بازگردانید، چون که محمّد بن علىّ علیهماالسلام
درخواست حیات دوباره او را کرده است .