ضامن آهو

ضامن آهو

به سایت ثامن الایمه خوش امدید
ضامن آهو

ضامن آهو

به سایت ثامن الایمه خوش امدید

در یک شب اماکن متبرکه از شام تا مکه(امام جواد)

علىّ بن خالد - که یکى از راویان حدیث و از شخصیّت هاى معروف شهر بغداد است - حکایت کند:
شنیدم مردى از اهالى شهر شام به اتّهام آگاهى از علم غیب و غیب گوئى زندانى شده است ، من به همین جهت وقت ملاقات با آن زندانى را گرفتم ؛ و چون با او ملاقات کردم و جریان اتّهام و زندانى شدنش را از خودش سؤ ال کردم ، چنین اظهار داشت :
من در شهر شام سکونت دارم و در آن مکان معروف ،که سر مقدّس امام حسین علیه السلام را دفن کرده اند، مرتّب عبادت مى کردم و دعا مى خواندم .  
در یکى از شب ها که مشغول عبادت و راز و نیاز بودم ، ناگاه شخصى نزد من آمد و فرمود: برخیز و همراه من بیا.
و من نیز همراه وى حرکت کردم ، بعد از لحظه اى خود را در مسجد کوفه دیدم ، پس با یکدیگر نماز خواندیم و زیارت کردیم و چون برخاستیم و چند قدم حرکت نمودیم ، دیدم که در مسجدالنّبى صلى الله علیه و آله کنار قبر مطهّر آن حضرت هستیم ، پس سلام کردیم و زیارت خواندیم .
و چون نماز زیارت را به جا آوردیم ، قدمى برداشتیم که بیرون برویم ، ناگهان متوجّه شدم که در مکّه معظّمه مى باشیم .
پس اعمال و مناسک خانه خدا را نیز انجام دادیم ؛ و چون از اعمال و زیارت کعبه الهى فارغ شدیم ، دوباره خود را به همراه آن شخص در همان مکان معروف در شهر شام دیدم .
چون یک سال از این قضیّه گذشت ، باز همان شخص ، نزد من آمد و به همراه یکدیگر مسافرت به اماکن متبرّکه را به همان شکل طی الا رض انجام دادیم .
و هنگامى که او خواست از نزد من برود و جدا شود، پرسیدم : شما کیستى؟
و گفتم : تو را به حقّ آن کسى که چنین قدرت و توان را به شما عطا نموده است ، قسم مى دهم که مرا آگاه سازى ؟
آن شخص در جواب فرمود: من محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر علیهم السلام هستم .
و چون این خبر در شام منتشر گردید؛ و نیز محمّد بن عبدالملک زیّات این خبر را شنید، دستور داد تا مرا دست گیر کردند و دست و پایم را با زنجیر بستند و سپس به عراق روانه ام ساختند؛ و اکنون این چنین در زندان به سر مى برم .
علىّ بن خالد گوید: با شنیدن این جریان عجیب و حیرت انگیز، نزد حاکم زمان رفتم و پى گیر قضیّه آن مرد شامى شدم .
در جواب گفته شد: به او بگوئید: هر که او را از شهر شام به کوفه و مدینه و مکّه برده است ، هم اینک آن شخص نیز بیاید و او را از زندان نجات دهد.
من خیلى ناراحت و افسرده شدم از این که نتوانستم کار مثبتى انجام دهم ، پس از گذشت چند روزى ، صبحگاهان سر و صداى بسیارى از مردم و نگهبانان و مأمورین بلند شد؛ و چون علّت آن را جویا شدم ؟
گفتند: آن مرد شامى که متّهم به غیب گویى بود، شب گذشته مفقود شده است و معلوم نیست به زمین فرو رفته ، یا به آسمان عروج پیدا کرده است ؛ و هیچ اثرى از او بر جاى نمانده است .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.