ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
طبق آنچه که تاریخ نویسان و راویان حدیث نقل کرده اند:
امام محمّد باقر علیه السلام ، در صحنه کربلا حضور داشت و
برخى سنّ آن حضرت را در آن هنگام چهار ساله و عدّه اى هم دو سال گفته اند
و هنگامى که حضرت به همراه دیگر اسیران کربلاء وارد مجلس
یزید ملعون شد؛ و پرخاشگرى هایى را از یزید در مقابل پدرش امام سجّاد علیه السلام
مشاهده کرد.
و چون امام سجّاد، زین العابدین علیه السلام در مقابل سخنان
زشت و ناپسند یزید ساکت نبود و جواب مى داد، یزید با اطرافیان خود مشورت کرد و آها
پیشنهاد قتل حضرت را دادند.
به همین جهت حضرت باقرالعلوم علیه السلام در همان سنین
کودکى ، پس از مشاهده چنین صحنه اى لب به سخن گشود و خطاب به یزید کرد و فرمود:
اى یزید! پیشنهاد و نظریه اطرافیان تو بر خلاف نظریّه
اطرافیان فرعون مى باشد، چون که آن ها در مقابل حرکت و سخن حضرت موسى و هارون
علیهماالسلام ، گفتند:
اى فرعون ! دانشمندان و جادوگران را جمع کن تا موسى و هارون
را محکوم نمایند.
ولیکن اطرافیان تو پیشنهاد قتل و کشتار ما را مى دهند.
یزید ضمن تعجّب از سخنورى و استدلال این کودک خردسال ، سؤ
ال کرد: علّت و سبب این دو نظریّه مخالف در چیست ؟!
حضرت باقرالعلوم علیه السلام با کمال شهامت فرمود: آن ها
رشید و هوشیار بودند؛ ولى این ها بى فکر و عقب افتاده اند.
و سپس افزود: پیامبران و فرزندانشان را کسى نمى کشد، مگر آن
که زنازاده باشد.
پس از آن یزید سرافکنده شد و ساکت ماند؛ و دیگر هیچ عکس
العملى از خود نشان نداد.