مرحوم شیخ مفید، کلینى و دیگر بزرگان به نقل از اسماعیل بن مهران روایت کرده اند:
پس از آن که حضرت جوادالائمّه علیه السلام را در اوّلین مرتبه ، توسّط حکومت معتصم عبّاسى به بغداد احضار کردند، من براى حضرت احساس خطر کردم .
به همین جهت ، قبل از سفر، خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم : یابن رسول اللّه ! در این مسافرت ، من براى شما احساس خطر مى کنم ، چنانچه خداى نخواسته آسیبى بر شما وارد شود، چه شخصى بعد از شما عهده دار ولایت و امامت مى باشد؟
مرحوم قطب الدّین راوندى رضوان اللّه تعالى علیه به نقل از ابوهاشم جعفرى حکایت نماید:
روزى شخصى به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! پدرم سکته کرده و مرده است و داراى اموال و جواهراتى بسیار مى باشد، که من از محلّ آن ها بى اطّلاع هستم .
مرحوم کلینى ، علاّمه طبرسى و علاّمه مجلسى و دیگر بزرگان ، به نقل از ابوخالد زبالى حکایت کنند:
در آن زمانى که مهدى عبّاسى ، امام موسى کاظم علیه السلام را از مدینه به عراق احضار کرد، من در یکى از کاروان سراها به نام زباله بودم ، که حضرت به همراه تعدادى از مأمورین خلیفه وارد کاروانسرا شد؛ و چون آن بزرگوار مرا دید خوشحال گردید و فرمود: مقدارى لوازم ، برایش تهیّه و فراهم کنم .
محمّد بن مسلم به نقل از حضرت باقرالعلوم ؛ و از صادق آل محمّد )صلوات اللّه علیه( حکایت نماید:
روزى امام حسن مجتبى)علیه السلام( در منزل پدرش امیرالمؤ منین علىّ )علیه السلام( نشسته بود که عدّه اى وارد شدند و گفتند: ما امیرالمؤ منین را مى خواهیم .
امام حسن مجتبى )علیه السلام (به آنان فرمود: چه خواسته اى دارید؟
گفتند: مشکلى براى ما پیش آمده است مى خواهیم آن را حلّ نموده و پاسخ فرماید.
حضرت فرمود: مطلب خود را بگوئید؟
روزى امام محمّد باقر علیه السلام در جمع اصحاب و دوستان
خود - که اطراف آن حضرت گرد آمده بودند - چنین فرمود:
مردم مقدار ناچیزى از آب را گرفته اند و آن را مزه مزه مى
کنند؛ ولى رود و نهر عظیم را رها کرده و نسبت به آن بى توجّه هستند.
یکى از افراد حاضر - که در آن جمع حضور داشت - گفت : یاابن
رسول اللّه ! نهر عظیم کدام است و چگونه مى باشد؟
علىّ بن محمّد هاشمى حکایت کند:
در آن شبى که حضرت ابوجعفر، امام محمّد تقى علیه السلام مراسم عروسى داشت ، من مریض بودم ، در بستر بیمارى افتاده و مقدارى دارو خورده بودم.
چون صبح گشت ، حالم بهتر شد و به دیدار و ملاقات آن حضرت رفتم و اوّل کسى بودم که صبح عروسى او به دیدارش شرف حضور یافتم ، مقدارى که نشستم - در اثر ناراحتى که داشتم - تشنگى بر من غلبه کرد؛ ولیکن از درخواست آب ، خجالت کشیدم .
مرحوم شیخ طوسى رحمة اللّه علیه به نقل از امام موسى کاظم صلوات اللّه علیه ، حکایت نماید:
در اواخر عمر پر برکت یامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، خداوند متعال بر آن حضرت وحى فرستاد: مدّت عمر و حیات تو در حال سپرى شدن است ، پس براى ملاقات با پروردگارت آماده باش .
پیامبر خدا دست هاى خود را به سوى آسمان بلند نمود و اظهار داشت : خداوندا! وعده اى را که داده بودى انجام نگرفته ، با این که هیچ گاه در وعده هاى تو خلافى نبوده است .