ضامن آهو

ضامن آهو

به سایت ثامن الایمه خوش امدید
ضامن آهو

ضامن آهو

به سایت ثامن الایمه خوش امدید

تعیین جانشین در دوّمین سفر به بغداد(امام جواد)


مرحوم شیخ مفید، کلینى و دیگر بزرگان به نقل از اسماعیل بن مهران روایت کرده اند:
پس از آن که حضرت جوادالائمّه علیه السلام را در اوّلین مرتبه ، توسّط حکومت معتصم عبّاسى به بغداد احضار کردند، من براى حضرت احساسخطر کردم .
به همین جهت ، قبل از سفر، خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم : یابن رسول اللّه ! در این مسافرت ، من براى شما احساس خطر مى کنم ، چنانچه خداى نخواسته آسیبى بر شما وارد شود، چه شخصى بعد از شما عهده دار ولایت و امامت مى باشد؟ 

ادامه مطلب ...

مرگ ناگهانى و اهمیّت صلوات(امام جواد)


مرحوم قطب الدّین راوندى رضوان اللّه تعالى علیه به نقل از ابوهاشم جعفرى حکایت نماید:
روزى شخصى به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! پدرم سکته کرده و مرده است و داراى اموال و جواهراتى بسیار مى باشد، که من از محلّ آن ها بى اطّلاع هستم

ادامه مطلب ...

خبر از شهادت در دوّمین مرحله(امام موسی بن جعفر)


مرحوم کلینى ، علاّمه طبرسى و علاّمه مجلسى و دیگر بزرگان ، به نقل از ابوخالد زبالى حکایت کنند:
در آن زمانى که مهدى عبّاسى ، امام موسى کاظم علیه السلام را از مدینه به عراق احضار کرد، من در یکى از کاروان سراها به نام زباله بودم ، که حضرت به همراه تعدادى از مأمورین خلیفه وارد کاروانسرا شد؛ و چون آن بزرگوار مرا دید خوشحال گردید و فرمود: مقدارى لوازم ، برایش تهیّه و فراهم کنم


 
عرض کردم : مولاى من ! چرا شما را در این وضعیّت مى بینم ؟!
این همه مأمور، شما را به کجا مى برند؟
و سپس افزودم : من از این طاغوت مهدى عبّاسى مى ترسم و شما را در امان نمى بینم .
حضرت فرمود: اى ابوخالد! در این سفر به من آسیبى نخواهد رسید، ناراحت نباش ، در فلان ماه و تاریخ ، نزدیک غروب آفتاب منتظر من باش ، که ان شاءاللّه مراجعت مى نمایم .
ابوخالد گوید: بعد از آن که مأمورین حکومتى حضرت را بردند، من مرتّب در حال محاسبه ایّام و ساعات بودم ، که چه موقع زمان وعده حضرت فرا مى رسد و مراجعت مى فرماید.
پس چون آن روزى که امام علیه السلام وعده داده بود، فرا رسید، من تا غروب آفتاب منتظر قدوم مبارک آن حضرت نشستم ؛ ولى آن بزرگوار نیامد، تا هنگامى که هوا تاریک شد، ناگهان دیدم از آن دور یک سیاهى پدیدار گشت .
چون جلو رفتم ، امام موسى کاظم علیه السلام را سوار بر قاطر دیدم ، بر حضرتش سلام کردم و از این که صحیح و سالم مراجعت فرموده است ، بسیار خوشحال و مسرور گشتم .
آن گاه حضرت به من خطاب کرد و فرمود: اى ابوخالد! آیا هنوز هم ، در شکّ و تردید هستى ؟
گفتم : الحمدللّه ، که از شرّ این ستمگر ظالم نجات یافتى .
فرمود: آرى ، لیکن مرحله اى دیگر مرا احضار خواهند کرد و در آن مرحله نجات نمى یابم ؛ و آنان به هدف شوم خود خواهند رسید.

مجازات زن بدکاره با کنیز(امام حسن)

محمّد بن مسلم به نقل از حضرت باقرالعلوم ؛ و از صادق آل محمّد )صلوات اللّه علیه( حکایت نماید:
روزى امام حسن مجتبى)علیه السلام( در منزل پدرش امیرالمؤ منین علىّ )علیه السلام( نشسته بود که عدّه اى وارد شدند و گفتند: ما امیرالمؤ منین را مى خواهیم .
امام حسن مجتبى )علیه السلام (به آنان فرمود: چه خواسته اى دارید؟
گفتند: مشکلى براى ما پیش آمده است مى خواهیم آن را حلّ نموده و پاسخ فرماید.
حضرت فرمود: مطلب خود را بگوئید؟ 

ادامه مطلب ...

توجیه مغرضان و بى خردان(امام باقر)


مرحوم ثقة الاسلام کلینى رضوان اللّه تعالى علیه حکایت کند:

روزى امام محمّد باقر علیه السلام در جمع اصحاب و دوستان خود - که اطراف آن حضرت گرد آمده بودند - چنین فرمود:
مردم مقدار ناچیزى از آب را گرفته اند و آن را مزه مزه مى کنند؛ ولى رود و نهر عظیم را رها کرده و نسبت به آن بى توجّه هستند.
یکى از افراد حاضر - که در آن جمع حضور داشت - گفت : یاابن رسول اللّه ! نهر عظیم کدام است و چگونه مى باشد؟ 


 
حضرت فرمود: منظور حضرت رسول صلى الله علیه و آله مى باشد؛ و نیز علومى که خداوند متعال به ایشان و - اهل بیت عصمت و طهارت - عطا کرده است .
و سپس ضمن فرمایشات طولانى ، افزود: به درستى که خداوند متعال تمام آنچه را از معجزات و علوم و فنون و آداب - که به دیگر پیغمبران داده بود - تمامى آن ها را به حضرت محمّد صلى الله علیه و آله عطا نموده است ؛ و آن حضرت نیز تمامى آن ها را به امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب علیه السلام تعلیم نمود.
یکى دیگر از افراد حاضر، اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! بنابر این آیا امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام نسبت به دیگر پیامبران الهى داراى فضل بیشترى است ؟!
امام محمّد باقر علیه السلام در این هنگام خطاب به تمامى حضّار نمود و اظهار داشت :
اى جماعت ! خوب گوش کنید او چه مى گوید، خداوند متعال به هر کسى گوش شنوایى داده است ، من گفتم : تمام علوم و فنونى را که همه پیغمبران دارا بودند، خداوند متعال به حضرت محمّد صلى الله علیه و آله داده است و او نیز تمام آن ها را به امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام تحویل داد.
با این حال این شخص از من سؤ ال مى کند: کدام یک افضل و اعلم هستند؟!

ایثار پیرزن و عکس العمل(امام حسن)


روزى امام حسن مجتبى و برادرش حسین)علیه السلامبه همراهى شوهر خواهرشان - عبداللّه بن جعفر - به قصد مکّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدینه خارج شدند.
در مسیر راه آذوقه خوراکى آن ها پایان یافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛ و همین طور به راه خویش ادامه دادند تا به سیاه چادرى نزدیک شدند، پیرزنى را در کنار آن مشاهده کردند، به او گفتند: ما تشنه ایم ، آیا نوشیدنى دارى ؟ 


 
پیرزن عرضه داشت : بلى ، بعد از آن هر سه نفر از مَرکب هاى خود پیاده شدند؛ و پیرزن بُزى را که جلوى سیاه چادر خود بسته بود، به میهمانان نشان داد و گفت : خودتان شیر آن را بدوشید و استفاده نمائید.
میهمانان گفتند: آیا خوراکى دارى که ما را از گرسنگى نجات دهى ؟
پاسخ داد: من فقط همین حیوان را دارم ، یکى از خودتان آن را ذبح نماید و آماده کند تا برایتان کباب نمایم ؛ و آن را میل کنید.
لذا یکى از آن سه نفر گوسفند را سر برید و پوست آن را کَند؛ و پس از آماده شدن تحویل پیرزن داد؛ و او هم آن را طبخ نمود و جلوى میهمانان عزیز نهاد؛ و آن ها تناول نمودند.
و هنگامى که خواستند خداحافظى نمایند و بروند گفتند: ما از خانواده قریش هستیم ؛ و اکنون قصد مکّه داریم ، چنانچه از این مسیر بازگشتیم ، حتما جبران لطف تو را خواهیم کرد.
پس از رفتن میهمانان ناخوانده ، شوهر پیرزن آمد؛ و چون از جریان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد که چرا از کسانى که نمى شناختى ، پذیرائى کردى ؟!
و این جریان گذشت ، تا آن که سخت در مضیقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدینه رفتند، پیرزن از کوچه بنى هاشم حرکت مى کرد، امام حسن مجتبى (علیه السلام) جلوى خانه اش روى سکّوئى نشسته بود، پیرزن را شناخت .
حضرت مجتبى (علیه السلام) فورا غلام خود را به دنبال آن پیرزن فرستاد، وقتى پیرزن نزد حضرت آمد فرمود: آیا مرا مى شناسى ؟
عرضه داشت : خیر.
امام (علیه السلام) اظهار نمود: من آن میهمان تو هستم که در فلان روز به همراه دو نفر دیگر بر تو وارد شدیم ؛ و تو به ما خدمت کردى و ما را از گرسنگى و تشنگى نجات دادى .
پیرزن عرضه داشت : پدر و مادرم فداى تو باد! من به جهت خوشنودى خدا به شما خدمت کردم ؛ و انتظار چیزى نداشتم .
حضرت دستور داد تا تعدادى گوسفند و یک هزار دینار به پاس ایثار پیرزن تحویلش گردد و سپس او را به برادر خود حسین )علیه السلام( و شوهر خواهرش عبداللّه معرّفى نمود؛ و آن ها هم به همان مقدار به پیرزن کمک نمودند.

هدایت افراد و توصیه خوردن غذا در صحرا یامنزل(امام جواد)


شخصى به نام محمّد بن ولید گوید:
من نسبت به امامت حضرت جواد علیه السلام در شکّ و شبهه بودم ، تا آن که روزى به منزل آن حضرت آمدم و جمعیّتى انبوه نیز در آن جا حضور داشتند.
من در گوشه اى نشستم تا زوال ظهر شد؛ پس نماز ظهر و عصر و نافله هاى آن ها را خواندم ، پس از سلام نماز متوجّه شدم که شخصى پشت من حرکت مى نماید، چون نگاه کردم ، حضرت ابوجعفر - امام جواد علیه السلام - را دیدم


 
لذا به احترام آن حضرت از جاى برخاستم و سلام کردم و دست مبارک آن بزرگوار را بوسیدم و روى پاهایش افتادم .
پس از آن ، حضرت نشست و فرمود: براى چه این جا آمده اى ؟
و بعد از آن اظهار داشت : تسلیم امر خداوند سبحان باش و ایمان خود را تقویت کن .
عرض کردم : اى سرورم ! من تسلیم شدم .
حضرت اظهار نمود: واى بر تو، و سپس با حالت تبسّم تکرار فرمود: تسلیم شو.
عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! تسلیم شدم ، و من شما را به عنوان امام و خلیفه رسول اللّه علیهم السلام پذیرفتم و به یقین کامل رسیدم ؛ خداوند متعال آنچه از شکّ و تردید در قلبم بود، همه را نابود ساخت و از جهت ایمان و عقیده تقویت شدم .
چون فرداى آن روز فرا رسید، صبح زود به سمت منزل حضرت حرکت کردم و تنها آرزویم این بود که بتوانم دومرتبه به حضور آن بزرگوار شرفیاب شوم ؛ پس مدّتى جلوى منزل حضرت منتظر ماندم تا جاdى که گرسنه شدم .
ناگهان متوجّه شدم که شخصى چند نوع غذا آورد و به همراه او شخصى دیگرى با لگن و آفتابه آمد و آن ها را جلوى من نهادند و گفتند: مولایت دستور داده است که اوّل دست هایت را بشوى و سپس این غذا را تناول نما.
راوى گوید: همین که دست هایم را شستم و مشغول خوردن غذا شدم ، متوجّه شدم که حضرت جواد علیه السلام به طرف من مى آمد، پس به احترام از جاى برخاستم ، فرمود: بنشین ، و غذایت را تناول نما، لذا نشستم و چون غذا را خوردم و سیر گشتم ، حضرت به غلام خود دستور داد تا باقى مانده غذاها را بردارد.
سپس حضرت جوادالائمّه علیه السلام به صورت نصیحت و موعظه ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:
اى محمّد! هرگاه در صحرا و بیابان هستى ، غذا را فقط از داخل ظرف غذا و سفره بخور و آنچه که اطراف آن ریخته مى شود رها کن ، گرچه ران گوسفندى باشد.
ولى چنانچه در منزل خواستى غذا میل کنى ، سعى نما غذاهائى که اطراف سفره و ظرف غذا ریخته مى شود، جمع کن و بخور، که همانا در آن رضایت و خوشنودى خداوند متعال مى باشد؛ و نیز سبب توسعه روزى مى گردد؛ با توجّه بر این که در آن درمان و شفاء دردها خواهد بود.
همچنین مجدّداً بعد از آن به من خطاب نمود و فرمود: اکنون آنچه مى خواهى سؤ ال کن ؟
عرضه داشتم : اى مولاى من ! نظر شما در رابطه با مِشک و عنبر چیست ؟
حضرت در پاسخ فرمود: پدرم و سرورم ، حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیه السلام از آن استفاده مى نمود؛ و چون فضل بن سهل به موضوع اعتراضکرد، به وى فرمود:
حضرت یوسف علیه السلام از تمام تجمّلات و زیورآلات دنیوى استفاده مى نمود؛ و از مقام والاى نبوّت و معنویّت آن بزرگوار چیزى کاسته نگردید.
همچنین حضرت سلیمان بن داوود علیهما السلام با آن تاج و تختى که داشت و نیز داراى آن همه امکانات و تجمّلات پادشاهى ، پیامبر الهى بود و با این که تمام حیوانات و جنّ و انس و دیگر موجودات و امکانات در اختیارش بود و با این حال نقصى و ضربه اى بر نبوّتش وارد نیامد.
و در ادامه فرمایش خود افزود: خداوند متعال در آیات شریفه قرآن حکیم خطاب به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است : قل من حرّم زینة اللّه التى اءخرج لعباده و الطیّبات من الرزق قل هى للذین آمنوا فى الحیاة الدنیا .
یعنى ؛ اى پیامبر! - به مردمان - بگو: چه کسى زینت هاى الهى را حرام گردانده است ، بگو اى محمّد!: چیزهاى خوب را براى بندگان مؤ من و مخلصخود قرار داده است تا در زندگى دنیا از آن ها استفاده نمایند و بهره مند شوند.

آب براى میهمان و آگاهى از درون(امام جواد)


علىّ بن محمّد هاشمى حکایت کند:

در آن شبى که حضرت ابوجعفر، امام محمّد تقى علیه السلام مراسم عروسى داشت ، من مریض بودم ، در بستر بیمارى افتاده و مقدارى دارو خورده بودم.
چون صبح گشت ، حالم بهتر شد و به دیدار و ملاقات آن حضرت رفتم و اوّل کسى بودم که صبح عروسى او به دیدارش شرف حضور یافتم ، مقدارى که نشستم - در اثر ناراحتى که داشتم - تشنگى بر من غلبه کرد؛ ولیکن از درخواست آب ، خجالت کشیدم


 
امام جواد علیه السلام نگاهى بر چهره من نمود و آن گاه فرمود: گمان مى کنم که تشنه هستى ؟
عرضه داشتم : بلى ، اى مولایم !
پس حضرت به یکى از غلامان دستور داد تا مقدارى آب بیاورد.
من با خود گفتم : ممکن است آب زهرآلود و مسموم باشد و غمگین شدم .
وقتى غلام آب را آورد، حضرت تبسّمى نمود و آب را گرفت و مقدارى از آن را آشامید و باقى مانده آن را به من داد و آشامیدم ، پس از گذشت لحظه اى ، دومرتبه تشنه شدم و از درخواست آب حیا کردم .
امام علیه السلام این بار نیز، نگاهى بر من انداخت و دستور داد تا آب بیاورند؛ و چون آب را آوردند، حضرت همانند قبل مقدارى از آن را تناول نمود تا شکّ من برطرف گردد و باقى مانده آن را نیز به من داد و من نوشیدم .
در این لحظه و با خود گفتم : چه نشانه اى بهتر از این بر امامت حضرت ، که بر اسرار درونى من واقف و آگاه است .
به محض این که چنین فکرى در ذهنم خطور کرد، حضرت فرمود: به خدا سوگند، ما - اهل بیت رسالت علیهم السلام - همان کسانى هستیم که خداوند متعال در قرآن فرموده است : آیا مردمان گمان مى کنند که ما به اسرار و حقایق درون آنان بى اطلاع هستیم ؟!
سپس من از جاى خود برخاستم و به دوستانم گفتم : سه علامت از امامت را مشاهده کردم ، و آن گاه از مجلس خارج شدم .

گزارشى از حوادث گیتى(پیامبر)


مرحوم شیخ طوسى رحمة اللّه علیه به نقل از امام موسى کاظم صلوات اللّه علیه ، حکایت نماید:

در اواخر عمر پر برکت یامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، خداوند متعال بر آن حضرت وحى فرستاد: مدّت عمر و حیات تو در حال سپرى شدن است ، پس براى ملاقات با پروردگارت آماده باش .
پیامبر خدا دست هاى خود را به سوى آسمان بلند نمود و اظهار داشت : خداوندا! وعده اى را که داده بودى انجام نگرفته ، با این که هیچ گاه در وعده هاى تو خلافى نبوده است .


 

خداوند وحى فرستاد: یا محمّد! به همراه کسى که مورد اعتماد و اطمینان خودت باشد، به سمت کوه اُحد بیا.
حضرت دو مرتبه دست هاى خود را به سمت آسمان بلند نمود و همان سخنان را تکرار کرد.
در این هنگام وحى آمد: به همراه پسر عمویت علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه و سلامه علیه به سمت کوه اُحد بیائید و از آن بالا بروید و پشت به قبله کنید و خودت حیوانات وحشى را صدا کن تا پاسخ گویند؛ سپس یکى از آن ها را بگیر و آن را تحویل پسر عمویت ده تا سر آن را بریده و از گردن ، پوست آن را کنده و وارونه نمائید؛ که دباغى شده خواهد بود.
بعد از آن مَلَک روح و جبرئیل به همراه قلم و دوات وارد مى گردند وتمامى حوادث گذشته و آینده را برایت گزارش مى دهند و آن ها را براى پسر عمویت بازگو نما تا بنویسد و هرگز این پوست و مرکّب و نوشته هایش فاسد و نابود نخواهد شد؛ بلکه همیشه تازه و قابل استفاده مى باشد.
پس از آن ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طبق آنچه ماءمور شده بود، به همراه امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام حرکت کرد تا به بالاى کوه اُحد رسید وماءموریّت خود را انجام داده و هنگامى که خواستند پوست حیوان را بِکَنند، جبرئیل به همراه مَلک روح و تعداد بسیارى از ملائکه واردشدند.
همین که پوست حیوان سلاّ خى شد، علىّ علیه السلام آن را جلوى خود نهاد، در همین لحظه قلم و دواتى که درون آن مرکّب سبز رنگ و منوّر بود کنار آن حضرت حاضر شد و گزارشاتى به عنوان وحى نازل گردید و پیامبر اکرم آن ها را به عنوان إ ملا براى پسر عمویش بازگو مى نمود و ایشان مى نوشت .
امام کاظم علیه السلام افزود: بیان اوصاف و حالات تمامى زمان ها و لحظات گوناگون جهان ، همچنین کلیّه حوادث و جریاناتى که تا برپائى قیامت رخ مى دهد، و تفسیر و تشریح جمیع موجودات عالم هستى از جهت منافع و مضرّات ، در آن گزارشات وجود داشت و هیچکس غیر از مقرّبین و اولیاء خداوند از آن ها آگاهى ندارند.
و در ضمن آن گزارشات ، چگونگى حالات بندگان صالح وذرارى رسول اللّه و نیز دشمنان و مخالفان به طور مشروح نسبت به هر زمان ومکان وارد شده است .
پس از آن نسبت به مصائب و فتنه هاى بعد از رسول خدا سخنانى به میان آمد و چون حضرت ، در مورد وظایف خود کسب تکلیف نمود؛ در جواب گفته شد: باید صبر و بردبارى پیشه کنید.
همچنین تمامى اوصیاء واولیاء و شیعیان و دوستانشان توصیه به صبر واستقامت شدند تا آن هنگامى که فرج اهل بیت یعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه فرجه الشّریف فرا رسد و ظهور نماید.
و در پایان پیرامون علائم ظهور حضرت مهدى علیه السلام و چگونگى حکومت بنى هاشم به طور کامل مطالبى بیان گردید.

سخن در شکم و ورود نور(حضرت زهرا)


روزى
مفضّل بن عمر به محضر امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شد و از آن حضرت پیرامون چگونگى ولادت حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها سؤ ال کرد؟
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که حضرت خدیجه با پیغمبر خدا صلّلى اللّه علیه و آله ازدواج کرد، زنان مکّه با او به مخالفت برخاستند و خدیجه از این امر بسیار نگران و اضطراب داشت ، تا آن که بعد از مدّتى ، نطفه حضرت زهراء سلام اللّه علیها منعقد گردید. 
ادامه مطلب ...